سینما از نگاهی دیگر

جایی برای تحلیل فیلمهای مطرح سینما

سینما از نگاهی دیگر

جایی برای تحلیل فیلمهای مطرح سینما

amour 2

قهرمانهای تراژدی همیشه از سرنوشت خود آگاهند این آگاهی را ما در قهرمانهای فیلم هانکه هم می بینیم مثلا اولین باری که ژرژ و آن را در رختخواب میبینم ژرژ بیدار میشه

و میبینه آن با چهره وحشت زده بیداره وقتی ازش میپرسه چی شده آن در جواب میگه چیزی نشده

قهرمانهای تراژدی از سرنوشت خودشون آگاهند و این آگاه بودن و عدم توانایی در مقابل تقدیره که تراژدی را تشکیل میده

صحبت کردن در مورد هانکه سخته ، یکی از کمالگراترین کارگردان حاضر سینما که هنوز حرفهای جدیدی برای گفتن داره ما همیشه در فیلمهای هانکه قهرمانهای فیلم را از پشت میبینیم که به جایی خیره شدند یا به شخصیت مقابلشون پشت کردند هانکه خیلی از افکار شخصیتهاشو از ما پنهان میکنه و میذاره هر کسی فیلمهاشو از نگاه خودش ببینه

شخصیتهای فیلم خیلی کم از خودشون میگند و ما فقط گوشه ای زندگیشون را میبینیم

از لحاظ فیلمبرداری ، نوع تعقیب شخصیتها نشان دادن فضاها در زمانی که خالی از انسان هستند کمی به آنتونیونی شباهت داره ولی فیلمسازه مورد علاقه هانکه پازولینیه و فیلم مورد علاقش سالو هست ، هانکه دوست داره قهرمانهای فیلمهاشو در ضعیفترین  حالتشون  نشون بده ایزابل هوپرت در معلم پیانو را در حالی به ما نشون میده که عاشق پسر جوانی شده به خاطر حسادت در جیبهای شاگردش خرده شیشه میریزه و . . .

فکر میکنم دلیل اینکه پازولینی را دوست داره هم اینه که پازولینی آدمهایی را نشون میده که

به پایینترین سطح انسانی خودشون رسیدند در عشق آن و ژرژ زندگی پرباری داشنتد ولی اونها را در زمانی نشون میده که یک عامل تصادفی ، عملی که در 95 درصد اوقات موفقیت آمیزه نا موفق در اومده  .

یکی از دوستام در مورد نقش کبوتر در این فیلم ازم پرسید

نمیتونم جواب قطعی به سئوالش بدم ولی کبوتر نماد عشق و پیام رسان عشاقه  از اونجاییکه بعد از ظاهر شدن کبوتر ژرژ پرستار را اخراج کرد و ما نشانه ای از بودن ژرژ در زمان شانه زدن موی آن نداریم و آن قادر به حرف زدن نبود میتونیم بگیم کبوتر شکایت آن را برای ژرژ برد یک طرح سیاه قلم از کبوترم توی کتابخانه بود که میشه نشانه ای از خاطره ای مشترک باشه برای ژرژ و آن ، تنها باری که میبینیم ژرژ چیزی مینویسه در مورد کبوتره که دوباره به اتاق اومده و این بعد از مرگ آن هست و ژرژ مینویسه گرفتن کبوتر

کار سختی نبود و من بعد آزادش کردم میشه اینجوری تعبیر کرد که عاشق آن شدن کار سختی نبود و من روحشو که اسیر تن مریضش شده بود را  آزاد کردم ، زمانی ژرژ آن را میکشه که میبینه ذهنش از کار افتاده و حتی دیگه قادر نیست ازش بخواد که به زندگیش پایان بده البته فکر میکنم بودن کبوتر در فیلم زیاد هانکه ای نیست و شایدم منظور هانکه چیز دیگه ای بوده که من به درستی درک نکردم در شبهای دیگه اگه چیز دیگه ای در مورد این فیلم به ذهنم رسید شاید این نوشته را ادامه بدم ، فکر میکنم عشق بهترین فیلم هانکه باشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد