سینما از نگاهی دیگر

جایی برای تحلیل فیلمهای مطرح سینما

سینما از نگاهی دیگر

جایی برای تحلیل فیلمهای مطرح سینما

کپی برابر اصل ( copie conforme))certified copy )

اولین چیزی که تو این فیلم از خودت میپرسی اینه که آیا من فیلمی از کیارستمی میبینم و آیا این جزئیاتی که در فیلم هست فقط بخاطر زیبایی ظاهری اونه یا در پس اون معنایی نهفته است 

 .

همه چیز با تصویر میزی شروع میشه که 2 میکروفن دو لیوان و تصویر کتابی از دو چهره از یک نفر که انگار در آینه بازنمایی شده و اگر پشت زمینه رو با دقت تماشا کنیم در هر ستون شومینه کنده کاری دو چهره را میبینی این عدد 2 بارها در فیلم تکرار میشه شاید عجیب به نظر برسه ولی اگه دقت کنید لباس نویسنده هم 2 دکمه داره . گاهی این دو یک سه غایب داره . حرکت فیلم با ورود مترجم به تصویر آغاز میشه و نویسنده با تاخیر ظاهر میشه ضلع سوم  نویسنده و مترجم در اینجا کتابه که مافقط میتونیم یه استباط کلی از درونیاتش داشته باشیم .  نویسنده (جیمز ) قبل از شروع سخنرانیش ما را بامادر و پسربچه ای که قراره فیلم را ادامه بدن آشنا میکنه با امضا کردن کتابش برای اونها و خودداری از امضا برای دیگران . بعدها در ادامهء فیلم میبینیم که در واقع این مادر و پسر الهام بخش ایدهء اصلی کتاب بوده. با خروج مادر و پسر در سطحی  موضوع سخنرانی یعنی کتاب خارج میشه و سخنرانی دیگه برای ما مهم نیست . با خروج زن و پسر از ساختمان  

 

صدای ناقوس به صدا در میاد و ما حرکت مادر وپسر و دنبال میکنیم.

در گفتگوی مادر و پسر میشنویم که میگه تو همهء این کارها را کردی که نویسنده را دوباره ببینی  تو جیمز را دوست داری و میخوای عاشق اون بشی

با گفتن اینکه چرا گفتی فقط بنویسه جولین و نگفتی فامیلمو بنویسه مادر عصبانی میشه و پسربچه را ترک میکنه . سکانس  بعد با تصویر راه پلهء تاریکی آغاز میشه که جیمز چمدون به دست وارد میشه  انگار که نویسنده به قلمرو داستانش وارد شده و وقتی مشغول صحبت با زن میشه ما تصویر زن را در آینه میبینیم با توجه به اینکه جای پسربچه و نویسنده در روایت مادر و پسر در صحنه های آخر فیلم عوض میشه میتونیم اینو اشاره ای به مرجله ء آیینگی لاکان بدونیم که در اون فرزند پسر از مرحلهء ایینگی عبور میکنه

در صحنه سوار شدن مادر

و نویسنده هنوز در پیش زمینه صدای ناقوس را میشنویم و گفتگو باز هم در مورد کپی و اصل هست فیلم در چند سطح کار میکنه در یک سطح میشه داستان نویسنده ای که با شخصیتی که الهام بخشه کتابشه روبرو میشه در یک سطح 15 سال از یک زندگی را بدون اینکه فلاش بکی داشته باشیم میبینیم و نویسنده با زندگی فراموش شده اش روبرو میشه . ابتدا ما جیمز و مادر را از بیرون میبینیم که تصاویر را از بیرون میبینیم و تصاویر پنجره ها در شیشه ماشین می افتند بیرون بودن ما از ماشین اشاره ای به این دارد که هنوز رابطهء اونها درونی نشده  و فقط در حال گردشند بدون اینکه مقصدی داشته باشند  و تا اینکه زن می ایسته و از مقصد میپرسه و مرد میگه من راحتم که تو رانندگی کنی و من فقط از منظره های اطراف لذت ببرم

بعد میفهمیم که در زندگی زناشوییشون هم همین اتفاق افتاده و زن زندگی را به پیش برده و مرد فقط از مناظر ازدواجشون لذت برده .

زن میگه من ایده ای دارم و از این به بعد تصاویر از داخل ماشین گرفته میشند

زن با این حرفش در واقع میخواد برای رابطشون هدفی تعیین کنه و ما بادیدن جایی که میرن این هدفو مشاهده میکنیم ازدواج و مرد سعی داره از ازدواج دور بمونه و به سختی دعوت عروس و داماد را برای گرفتن عکس قبول میکنه ما بتدریک میفهمیم که جیمز و ژولیت بینوش 15 سال پیش اینجا ازدواج کردن . بهتر قبا از اینکه اینقدر پیش بریم به داخل ماشین برگردیم و اینکه چگونه زندگی نویسنده و کیارستمی شبیه هست .  . کیارستمی را متهم به ساده بودن در فیلمهاش کردن و جیمز خیلی سخته که آدم ساده باشه و بینوش جواب میده شاید اصلا" قرار نباشه که آدمها ساده باشند و من همیشه این مشکل را داشتم که بدونم مرز یک آدم ساده و یک ذهن ساده چیه و جیمز جواب میده یک جواب ساده نیست.  جاده ای که در  حال طی کردنش هستند از یک طرف تبدیل به جایی میشه که کیارستمی از طریق شخصیتهاش نظراشو در مورد هنر و زندگی بگه و هم از سوییی قسمتی از شخصیت خود کیارستمی توشه هم قسمتی از شناختش هم این گفتگو ارتباطی تنگاتنگ داره با اتفاقاتی که در زندگی این 2 نفر داره و کمی این صحنه را به ده شبیه میکنه جیکز میگه به نظر میرسه بشر امروز  که بشر همهء هدف و معنی زندگی را که لذت بردن از زندگی هست را فراموش کرده و اگه کسی به شیوهء خودش از زندگی لذت ببره نباید نقدش کرد و اون را مورد قضاوت قرار داد و نقدشش کرد اگر کسی خوشحال باشه و از زندگیش باید لذت ببره باید بهش تبریک بگه و سپس جکی در مورد جن چراغ جادو و کوکا کولا میگه و از قوطی کوکا کولا به اندی وارهول میرسند  شما یک شیئ معمولی را برمیداری و اونو در موزه قرار میدی و کارکردشو عوض میکنی دیگه اون شیئ اهمیتی نداره بلکه دید  شماست که مهمه میشه گفت کاری که کیارستمی در نمایشگاه عکسش انجام داد و کاری که وارهول در نمایشگاهش با قرار دادن یک قوطی کوکا کولا قرار داده و از این به ارزش شوهر خواهر زن میرسه که زن گفته ساده ترین مرد زمینه و میگه دید مری هست که شوهرشو ارزشمند میکنه . وقتی از ماشین پیاده میشن دوباره صدای ناقوس و تصاویر زن و مردهایی  که برای عروسی به کلیسا میرن. وقتی زن  رفتار پسربچه اش را تعریف میکنه ما متوجه شباهت رفتار و اندیشش با جیمز میشیم و جیمز میگه آیا این چیزی نیست که ما در مورد بچه ها دوست داریم زن ادامه میده که تفریح کنند و برای خودشون لذت ببرند جیمز با لبخند میگه دقیقا" و زن ادامه میده ولی چه کسی باید  تاوان کاراشونو بده ما و ماجرای زیر باران موندن پسر بچه را میگه که حجتی در جواب اینکه اگه زیر باران بمونی ممکن سرمای بدی بخوری و حتی ممکنه بمیری میگه خوب که چی بعد مرد میگه هیچ شکی نیست که پسرت زندگی طولانی و شادی را خواهد داشت و درست میگه ما در نهایت میمیریم خب که چی بچه ها در لحظه زندگی میکنند و به نتایج کارشون فکر نمیکنند .... در نهایت مادر جواب میده شاید این برای کتابها خوب باشه ولی برای زندگی واقعی وحشتناک .

موقع دیدن فیلم گاهی به این فکر افتادم که دارم مصاحبه ای از کیارستمی را میبینم در مورد زندگی , هنر و فیلمهایی که ساخته مصاحبه ای که سئوالها و جوابهاش توسط خودش طراحی شده  .

فیلم تا این لحظه فیلم خوبیه ولی از این لحظه است که تمام واقعیت را کنار

میذاره و با ساختارشکنیش خودشو شبیه به یک شاهکار میکنه و به تمام چیزهایی که دیدیم بعد تازه ای میبخشه دقیقهء 45 و نویسنده شروع میکنه

به تعریف داستانی که چگونه ایدهء کتاب به ذهنش رسیده و میگه ایده کتاب از گفتگویی به ذهنش رسیده که اصلا" نشنیده  و توسط مادر و پسربچه دربارهء ارزش یک مجسمه است ولی پسربچه براش مجسمه خسته کننده و بی معنیه زن از جیمز میپرسه چه چیز اون زن و پسربچه بچه برات خاص بود میگه در واقع ماجرایی که صبح دیدم توجه منو جلب کرد . صبح بود و از پنجره هتل مادر و پسر 8ساله ای را دیدم مادر دست بندی شبیه به تو پوشیده بود و همیشه 50 قدم جلوتر از پسر راه میرفت و وقتی به گوشه های خیابان میرسید به عقب برمیگشت ببین پسر به دنبالشه یا نه جالب این جا بود نه مادر از سرعتش کم میکرد تا پسر بهش برسه نه پسر تلاش میکرد تا به مادر برسه و اینها هیچگاه کنار هم راه نمیرفتند . دوربین روی چهره زن میره و ما اشکهای زن را میبینیم تازه صحنهء اوایل فیلم را بیاد میاریم و میفهمیم که این زن کسی هست که به نویسنده الهام داده و ضربه واقعی وقتی به تماشاگر میخوره که میفهمه اینها زن و شوهر هستند و زن انتظار داشت در جواب اینکه چه چیز اونها را برای تو خاص کرده بود بگه اونها زن وبچهء من بودند و این جوابو نمیشنوه . دوباره صدای موبایل میاد و مرد و زن را از هم جدا میکنه .

فیلم از یک نظر تا اینجا هم مراحل عاشق شدن مرد و زن در جادهء زندگی را نشان داده و زندگی پانزده ساله ء اونها و اینکه چگونه همهء سختیهای زندگی

بر دوش مرد افتاده و مرد به انجام کارهایی که دوست داشته پرداخته و فقط از منظرهء این ازدواج لذت برده و از رکجهایی که به زن وارد کرده ناآگاه بوده پسر زنم با توجه به حرفهاشون کپی برابر اصلی بوده از شوهر . میتونیم تصور کنیم که  زن هم شباهتهایی به مادر جیمز داشته دوباره رجوع کنیم به صحنهء گالری و افتادن تصویر زن در آیینه و گذر مرد ازین تصویر (گذر از مرحلهء آیینگی ) ورسیدن به زن ( جایگزینی زنی دیگر با مادر )فیلم در یک سطح داستان نویسنده ای است که کتابی نوشته و بعد از سخنرانی با یکی از طرفداران کتابش بیرون آمده و در یک سطح پانزده سال از زندگی زن و شوهری را تعریف میکنه که بتدریج از هم دور شدند و دیگر همدیگر را نمیشناسند و در سطح دیگر روایتی از زندگی فیلمساز هست . در فیلم شیوهء روایتی  جالبی وجودداره که ابتدا تصاویری میبینیم که به ظاهر فقط داستان را جلو میبرند و مدتی بعد روایتی از اون تصاویر را میشنوی که معنای سومی خلق میکنند یک جور تدوین آیزنشتاینی با این تفاوت با دو عنصر متفاوت و دو مکان متفاوت مواجه هستیم

ودر جایی دیگر ابتدا روایتو میشنویم و سپس تصاویر را میبینم نکتهء جالب اینکه داستانی که در کافی شاپ بصورت پیوسته میبینیم که در نیمهء فیلم هست یکبار در ابتدای فیلم با حضور پسر دیدیم و ادامهء روایت را در انتها با حضور مرد میبینیم که بعد لاکانی فیلم را افزاش میده .

 شاید در آینده نیم ساعت آخر فیلم را تحلیل کنم

پایان قسمت اول

نظرات 6 + ارسال نظر
فراخوان جشنواره شعر فجر چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:19 ب.ظ

جشنواره شعر فجر
به منظور ارتقای سطح کیفی شعر و گسترش هرچه بیشتر آن ،به عنوان پشتوانه فرهنگی و ثروت ملی،پنجمین چشنواره بین المللی شعر فجر برگزار می شود.
امید است شرکت فعال و موثر کلیه عزیزان شاعر ، باهر گرایش ، سلیقه و سبک شعری موجب بالندگی هرچه بیشتر این هنر ملی گردد.
این جشنواره کاملا رقابتی است و تمام سنین، مضامین، قالب ها و حوزه های شعری (سنتی،نیمایی و سپید، سرود و ترانه) و بخش ویژه کودک و نوجوان را در بر می گیرد.
بدیهی است ارزیابی براساس آثار ارسالی خواهد بود و از برگزیدگان در مراسم اختتامیه تقدیر شایسته ای به عمل خواهد آمد
شرایط شرکت:
ارسال مجموعه های شعر منتشر شده در فاصله زمانی 1388و 1389 یا حداقل 10 و حداکثر20 صفحه شعر (از تازه سروده ها) در هر یک از بخش های موردنظر شاعران تکمیل و ارسال فرم شرکت در جشنواره به ضمیمه یک برگ تصویر شناسنانه یا کارت ملی
لینک فرم ضمیمه:
http://ibna.ir/images/docs/files/000083/nf00083419-1.JPG
مهلت ارسال آثار: تا پایان آبان ماه 1389
نشانی دبیرخانه : تهران،خیابان شهید مطهری،خیابان قائم مقام فراهانی،خیابان فجر،پلاک 7 ،طبقه چهارم
تلفن:88342979 نمابر:88861324

رضا بدیعی پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ق.ظ

نقد فیلم inseption رو هم میزارین؟

آره احتمالا" نقد راجر ابرتو ترجمه میکنم چون به نظرم فیلم ضعیفتر از کارای دیگهء نولان بود و همه چیز مشخص و آمادهء حضم

مینو کریمی یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ب.ظ

سلام. از این که تجربة چند ساله تان را صمیمانه در اختیار من و همة علاقه مندان سینما می گذارید،از صمیم قلب سپاس گزارم. باور کنید که تنها منبع قابل اعتماد من در زمینة سینما همین وبلاگ شماست.الان دقیقاً یک ماه از نقد قسمت اول فیلم کپی برابر اصل می گذرد ولی هنوز خبری از قسمت دوم آن نیست.می دانم سایر امور فیلم و سینما وقت شما را گرفته اند ولی این هم یکی از همان کار هاست.راستی نقد قسمت دوم Ghost Writer را هم بنویسید.(اگر وقت داشتید.)ممنون.

پگاه عامری پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:48 ب.ظ

صدای ناقوس به صدا در میاید اشتباهه
ناقوس به صدا در می آید کافی بود عزیز
زیاد زحمت کشیدی

دانشجو جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:11 ب.ظ http://www.pnushal.blogfa.com

خدایا ما که به راه راست هدایت نمی شیم
خودت راه راست رو به طرف ما کج کن.
تنها مانده از دیاری غریب()شال)
حتما به وب من بیا و نظرت بگو
خداحافظ.
جون مادرت بیا تو وبم.
لینکم کن.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:27 ق.ظ

از نظر من نقد شما اشتباهه. برداشت من از فیلم این بود که مرد شوهر واقعی زن نبود و شروع کرد به بازی کردن نقش شوهر غایب زن از جایی که زن بهش گفت که پیرزن صاحب کافه اشتباها فکر کرده که تو شوهر منی و من اصلاحش نکردم. و مرد گفت ما میتونیم یه زوج باشیم و بازی شروع شد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد