راجر ابرت در مورد این فیلم مینویسه « در شاهکار بودن این اثر شکی نیست فقط تماشای این اثر بسیار سخته »
و اما تحلیل فیلم عشق پیشنهاد میکنم بعد از دیدن فیلم این تحلیل را بخونید
صحنه ء آغازین فیلم بدون هیچ موسیقی آغاز میشه پیشنهاد میکنم با موسیقی که در کنسرت شاگرد زن اجرا میشه اون صحنه را تماشا کنید ، صحنه خیلی سادست از پانتومیم بازیگرها ما میفهمیم بوی بدی در آپارتمان پیچیده بعد با جسد زن که با گل پوشیده شده روبرو میشیم
و بعد صحنه کنسرت یعنی تنها صحنه ای که دوربین از آپارتمان خارج شده و ما فقط تماشاگران را میبینیم در اینجا هانکه کار فوق العاده ای کرده و ما ابتدا زن و مرد را در آینه میبینیم و شاگرد آن را که کنسرت موفقی اجرا کرده در حال صحبت با چند نفر است که استاد سابق خود را می بیند و به سمت آنها میرود آینه تصویری از واقعیت حضور زن و مرد که در خاطره آنها ثبت میشود را نشان میدهد و سپس دوربین همراه شاگرد سابق زن
به سمت آن و ژرژ میرود
یک لحظه تصور کنیم که هنوز فلاشبکی در فیلم صورت نگرفته و روح زن و مرد در کنسرت شرکت کردند انگار روح آنها در حال تکرار آخرین خاطره خوبی است که در زندگی دارند اگه فیلم را دیده باشید زن و مرد بعد از مرگشون در حال ترک آپارتمانند برای رفتن به کنسرت و تئاتر شانزه لیزه هستند یعنی هانکه در این صحنه هم واقعیت حضور آنها را نشان داده و هم تصویری از آن واقعیت البته این خوانش ، در صورتیکه صحنه ورود ژرژ و آن به آپارتمان و مواجه شدنشان با در شکسته ء آپارتمان وجود نداشت به هیچ عنوان قابل پذیرش نبود در آپارتمان شکسته ، انگار دزدی آمده ولی هیچ چیز در داخل ساختمان به هم نریخته شده و آپارتمان سرایه دار دارد و هیچوقت دیگه در فیلم در مورد این دزدی صحبت نمیشود آیا میشه در توسط آتش نشانها ، همونطور که در صحنه اول فیلم نشون داده شد شکسته شده باشد هانکه این ابهام را برطرف نمیکند و صبح فردا ما از نیمه ء گفتگوی ژرژ که برای تعمیر چیزی که مشخص نمیشود چیست به تعمیرکار زنگ میزند و تماشاگر بطور منطقی فکر میکند که این تلفن برای تعمیر قفل در آپارتمان است
تراژدیها همیشه با موسیقی کلاسیک نواخته میشه و موسیقی که شاگرد زن نواخته در واقع روایتگر تراژدی زندگی زن و مرد بوده و وقتی مرد سی دی ضبط شده
همان اجرا را در زمان بیماری زن میگذارد زن قادر به تحمل تلخی ای که در موسیقی هست - تلخی ای که ناشی از به یاد آوردن آخرین خاطره خوبش با مرد میباشد - نیست ، مرد در جایی از فیلم از کودکیش میگوید که تنها رفته سینما و فیلمی را دیده و داستان فیلم را به یاد نمی آورد فقط یادشه که داستان فیلم را برای پسر خبیثی که همسایه اشون بوده تعریف کرده و موقع تعریف کردن اشک میریخته و تنها چیزی که یادشه احساسیه که اون موقع داشته احساسی که فقط از موسیقی و فیلم برای انسان ایجاد میکنند با زنده نگه داشتن خاطرات . کم پیش میاد آدم فیلمی با این همه جزئیات حساب شده ببینه قبل از ادامه بحث جمله ای از هانکه که درمصاحبه ای بعد از فیلم معلم پیانو گفت را اینجا میارم .
مصاحبه گر برداشتی از صحنه بازی ایزابل هوپرت را برای اینکه بفهمه این برداشت
درسته یا نه را از هانکه پرسید . هانکه جواب داد میتونه درست باشه ولی من دوست دارم هر تماشاگری فیلم متفاوتی از دیگری دیده باشه .
و تحلیل منم خیلی ساده میتونه با دیگری متفاوت باشه و من داستان متفاوتی از دیگری دیده باشم واین تحلیل من فقط یکی از خوانشهای ممکن از فیلم هست در قسمت دوم سعی میکنم به تراژدی بودن فیلم بپردازم و تحلیلم را در مورد فیلم ادامه بدم